کد مطلب:29306 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:113
4082. استاد جلال الدین همایی سروده است: تا به كی افسانه از دارا و اسكندر كنی؟ گر حدیث راست می خواهی و گفتارِ درست تا به دست و خامه ات یارایی مدح علی است بی ولای مرتضی، چون باد اندر چنبر است چون پیمبر باب خواندش مر مدینه ی علم را آن چنان باشد كه گِرد كعبه باشی در طواف اندر آیین جوان مردی و دینداری رواست هر سری كان نیست اندر پای آن سَرور به راه پیش من حرفی ز اسرار ولایت برتر است آنچه در وصف علی دانم، اگر گویم، مرا رازها دارم به دل، گر پرده بگشایم، مرا گفت عارف:در بشر، روپوش كرده است آفتاب وندر این ره، مشكلی گر پیش آید، بایدت ای علیّ مرتضی، ای آیت حُسن القضا! آفتاب اولیایی، سایه لطف خدا سایه لطف و كَرَم از دوستداران وا مگیر تشنه كامانیم - ای ابر كرامت -، خوش ببار تو شفیع مُذنبانی و «سنا» غرق گناه مدح كس گر گفته ام، نعت تو ام كفّاره است
.
قصّه باید از امیر المؤمنین حیدر كنی
مدح باید از شه دین، حیدرِ صفدر كنی
حیف باشد حرف دیگر ثبت در دفتر كنی
روز و شب گر در عبادت، پشت را چنبر كنی
دست بیعت بایدت در حلقه آن در كنی
چون طواف مرقد آن شاه دین پرور كنی
گر سر و جان در رهِ آیین آن سرور كنی
غَبن باشد گر دمی از عمر با او سر كنی
زان كه صد فصل از فنون علم را از بَر كنی
طعن در محراب گویی، لعن بر منبر كنی
طعمه شمشیر سازی، مُثله خنجر كنی
این كلام نغز را باید به جان، باور كنی
حلّ آن از اتّحاد ظاهر و مَظهر كنی
ای كه ز اكسیر عنایت، خاك ره را زر كنی
دوستان را سایبانی در صف محشر كنی
ای كه از داروی احسان، چاره مُضطر كنی
تا گلوی خشك ما از آب رحمت تَر كنی
چشم دارد كِش شفاعت در برِ داور كنی
بو كه زین كفّاره ام آسوده از كیفر كنی.[2].